ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
آن سینه خسته...
روزی عده ای از حوالی دلتنگی آمدند
با خوشه های درو شده
و سنگینی خشمشان را
شانه های تکیده برادرم تحمل کرد.
فردا روز
بر شانه هامان
عمر از دست رفته برادر م تشییع شد.
خاکی کنار رفت
و برای همیشه
دست مهربان برادرم
از نوازش شمعدانی ها بی نصیب شد.
روزی عده ای که چشمانشان رنگ دریا داشت ،
سراغ تو را از اهالی کوچه بالا گرفتند
و بعد از آن
دیگر هیچکس تو را ندید . . .
ما ماندیم
و خاطراتی از دوردست ها
که گهگاهی
ذهن ما را برای یادآوری چهره تو
به کنکاش وا می دارد.
روزی عده ای
سکوت کردند
و باغ پر شد از شقایقهای سفید
که سرخی شان را دم سحرگاه به آسمان بخشیده بودند
تا سخاوت را به ما بفهمانند .
عده ای از همین اهالی عاشق بی نشان . . .
ey janam rohesh shad .omidvaram hamishe shado salamat bashid dar kenare khanevade
تشکر -در دل بود